صبوری کنید...
پادکست پارسی
مازیار

مازیار

مازیار یا به گفتهٔ بلاذری، ماه‌یزدیار (درگذشتهٔ ۱۲ تیر ۲۱۸ خورشیدی) آخرین فرمانروای کارنوندیان، رهبر خیزش علیه چیرگی اعراب، و از جمله سلطه خلافت بنی عباس، بر ایران و همچنین یک ملی‌گرا بود.

مازیار پسر کارن دوم و از خاندان کارنوندیان، در اواخر سال ۲۲۴ه‍.ق/۸۳۸ میلادی، یعنی شش سال و اندی پس از آغاز خلافت معتصم ضد عباسیان قیام کرد. پایتخت مازیار شهریارکوه بود.

پیشینه

از دیگر جنبش‌هایی که حکومت عبدالله بن طاهر را با خطرات جدی مواجه ساخت، قیام مازیار بن قارن بود. این شخص از نوادگان ونداد و از بازماندگان سوخرا، یکی از شاهزادگان ساسانی، بود. پس از به دست گرفتن حکومت بخشی از طبرستان و جانشینی پدر توسط وی، به موجب اختلاف و سپس جنگی که میان او و اسپهبد شهریار بن شروین بروز کرد، مازیار به نزد مأمون گریخت و به واسطهٔ یکی از دوستانش که عبدالله بن سعیدالحرشی نام داشت، در درگاه مأمون پذیرفته شد و به دین اسلام درآمد. پس از گذشت چند ماه از اقامت مازیار در نزد خلیفه، اسپهبد شهریار بن شروین وفات یافت و فرزندش شاپور بن شهریار قدرت را در دست گرفت و ظلم و ستم بر مردم را در پیش گرفت. مردم طبرستان شکایت اقدامات ستم‌گرانهٔ شاپور را به نزد مأمون بردند و از وی استمداد طلبیدند. مأمون دو تن از سردارانش را برای سرکوب شاپور گسیل داشت اما آنان کاری از پیش نبردند. با توصیهٔ منجم خلیفه، مازیار به منظور آرام کردن اوضاع طبرستان، فرمان حکومت آن سرزمین را از خلیفه دریافت کرد. مازیار در مدتی کوتاه، موفق به جذب یاران زیادی برای خود و پیروزی در برابر شاپور شد.

آغاز تحرکات و اقدامات

افزایش قدرت او در آن ناحیه که اعمال خودسرانهٔ وی را به دنبال داشت، موجبات رنجش و مخالفت تعدای از بزرگان را فراهم نمود. آنان نیز به همین علت، شکایت خود از مازیار را در طی نامه‌ای به مأمون اعلام داشتند. در پی این اتفاق، مازیار توسط مأمون به بغداد فرا خوانده شد اما وی به بهانهٔ مقابله با دیلمیان، از اطاعت این فرمان سر باز زد. بدین جهت، می‌توان نقطهٔ آغاز جنبش وی را وقوع این رخداد که مصادف با سال ۲۱۴ ه‍.ق/ ۸۲۹ م بوده‌است، دانست، بر خلاف نظر دیگر که شروع خیزش مازیار را در سال ۲۲۴ ه‍.ق/ ۸۳۸ م می‌دانند. مازیار عده‌ای از قضات رویان و آمل را در راستای حفظ ظاهر و اظهار فرمانبرداری‌اش از خلیفه، روانهٔ بغداد کرد. بر خلاف پیش‌بینی مازیار، یکی از قضات، شرح ستم مازیار را به یحیی بن اکثم که در آن زمان عهده‌دار منصب قضاوت بغداد بود، بازگفت و او نیز ماجرا را به خلیفه منتقل کرد. علاوه بر آن، نیت مازیار مبنی بر شورش علیه خلیفه و استقلال طبرستان را به خلیفه اظهار داشتند. مأمون فرصتی برای مقابله با مازیار نداشت، زیرا به نبرد با رومیان مشغول بود؛ بنابراین قاضی رویان به نام ابواحمد که از نفوذ اجتماعی گسترده‌ای برخوردار بود، مأموریت مقابله با مازیار را بر عهده گرفت. این شخص نیز در طبرستان، به تحریک مردم در جهت شورش و قتل یاران مازیار، دست یازید. با اوج‌گیری اقدامات شورشیان در آمل، این شهر به محاصرهٔ مازیار درآمد که مدت هشت ماه به طول انجامید و در طی آن اطلاعات خلاف واقع پیرامون وضعیت طبرستان، از سوی مازیار برای خلیفه ارسال شد. مأمون نیز به سبب عدم اطلاع قطعی از عامل و نمایندگانش در در مازندران، گفته‌های مازیار را صحیح می‌پنداشت. مازیار پس از فتح آمل، ابواحمد، قاضی رویان، را که نقشی جدی در طغیان مردم داشت، به قتل رساند و گزارش این واقعه را برای مأمون ارسال کرد. در زمان مأمون، مازیار با وجود اظهار مخالفت و سرکشی در طبرستان، با پرداخت خراج، حفظ ظاهر کرده و علیه خلیفهٔ وقت به طغیان آشکار روی نیاورد.

طغیان آشکار

با آغاز خلافت معتصم، مازیار از ارسال خراج خود برای عبدالله بن طاهر، خودداری کرد. مازیار موظف به پرداخت خراج خود برای حاکم خراسان بود و عبدالله بن طاهر ادارهٔ امور آن ناحیه را از نظر داخلی، بر عهده داشت. مازیار نیز به رغم دستور معتصم مبنی بر ارسال خراج به عبدالله، از این امر سر باز می‌زد و نمایندهٔ وی اموال را به خلیفه تحویل می‌داد و او برای عبدالله ارسال می‌کرد چرا که مازیار قصد خارج شدن از بیعت عبدالله را داشت و هدفش نیز ادامهٔ روند تعرض به مناطق کوهستانی با کاستن از نفوذ طاهریان در آن مناطق بود. با ادامهٔ چندین سالهٔ این روند، میان عبدالله و مازیار برخورد و درگیری شکل گرفت. در وقوع این طغیان آشکار، افشین که از فرماندهان بزرگ خلیفه بود، نقشی اساسی داشت، زیرا وی که پیش از این بزرگترین دشمن خلیفه یعنی بابک را درهم شکسته بود و بر خشم خلیفه نسبت به طاهریان نیز واقف بود، سعی کرد تا با بهره‌برداری از شرایط موجود و اجرای یک توطئه، عبدالله بن طاهر را از تخت حکومت خراسان به زیر کشیده و خود امارت آن سرزمین را عهده‌دار شود. او در این راه، با نگارش نامه‌هایی برای مازیار، وی را به منظور طغیان علیه عبدالله بن طاهر تحریک می‌نمود و با خیال ناتوانی عبدالله در سرکوب مازیار و در نتیجه محول شدن این مأموریت توسط خلیفه به خود، پیروزی بر مازیار و به دنبال آن حکومت خراسان تا ماوراءالنهر را به عنوان پاداش، پیش روی خویش می‌دید. مازیار نیز با اطمینان خاطر از پشتیبانی افشین، در سال ۲۲۴ ه‍.ق/ ۸۳۸ م علیه طاهریان و خلیفه، آشکارا طغیان نمود. طبری علت این اقدام مازیار را نفرت از طاهریان و به دنبال آن عدم ارسال خراج برای آنان ذکر کرده‌است. او همچون شاهی حقیقی تاجی را برای خویش تدارک دید و هزار و دویست دیلمی را به عنوان نگهبانان شخصی بر کار گماشت. مازیار، زرتشتیان را در بجای آوردن اعمال مذهبیشان آزاد گذاشت، جانی دوباره به آیین کهن ایرانی داد و بنابر روایت گردیزی «دین بابک خرمدین گرفت و جامه سرخ کرد». اهالی طبرستان به موجب اقدامات مازیار، آنچنان عرصه را بر خویش تنگ یافتند که در طی قصیده‌ای به خلیفه، مراتب شکایت خود را اعلام داشتند.

مقابله با مازیار و سرانجام قیام

معتصم، عبدالله بن طاهر را مأمور به سرکوب مازیار کرد، زیرا طغیان او را تنها معطوف به عبدالله بن طاهر نمی‌دانست، بلکه خود و اسلام را نیز هدف این جنبش به‌شمار می‌آورد. از طرف دیگر، مازیار، کشاورزان را به شورش علیه اربابان خود واداشت و افزون بر آن، مساجد طبرستان را ویران ساخت و تعدادی زیادی از مسلمانان را در بند کشید. لشکری به فرماندهی حسن بن حسین، عموی عبدالله، روانهٔ طبرستان شد و سپاهیان بسیاری نیز از جانب خلیفه برای یاری او گسیل شدند. حیان بن جبله نیز به همراه چهار هزار تن، به منظور تقویت نیروهای عبدالله، از سمت او عازم قوس شد. نیروی مذکور به‌طور مرتب با عبدالله در نیشابور رایزنی می‌کرد. بسیاری از مناطق طبرستان به سرعت توسط سپاهیان مذکور فتح شد. در این میان، تعداد زیادی از مردم نیز که از اعمال مازیار رضایت نداشتند، به افراد عبدالله بن طاهر پیوستند که این امر بر خلاف تمایل و پیش‌بینی افشین بود. سرانجام مازیار به واسطهٔ خیانت و نقشهٔ کوهیار، برادرش که در جریان ارتباط با طاهریان موفق به اخذ نوشته‌ای از عبدالله بن طاهر مبنی بر حکومت بخشی از طبرستان شده بود، به اسارت سپاهیان عبدالله بن طاهر درآمد. غنایم و اموال هنگفت حاصل از نبرد با مازیار به نیشابور منتقل شد و او نیز به نزد معتصم فرستاده شد که سرانجام در سال ۲۲۴ ه‍.ق/ ۸۳۸ م به موجب تازیانه‌های زیادی که بر طبق فرمان معتصم بر وی زدند، جان سپرد.

رشته و نسب و خاندان

وی در دهستان لفور به دنیا آمد و از سلسله‌های حکام و شاهان طبرستان سلسله‌ای که مازیار از آن بود به دلیل آنکه نسبشان به کارن بزرگ می‌رسد به کارنوندیان معروف‌اند. هریک از سپهبدان این سلسله به لقب گرشاه ممتاز بوده‌است.

رشته و نسب مازیار از این قرار است: مازیار پسر کارن دوم پسر ونداد هرمزد پسر فرخان از نواده‌های سوخرا پسر انداذ پسر کارن بزرگ پسر سوخرای بزرگ بود.

نام

مازیار شکل دگرگون شدهٔ واژهٔ (مه زیار) است و خود (مه زیار) دگرگون شدهٔ (مه ایزد یار) است. بر اساس نظریه‌ای دیگر مازیار از دو کلمه ماز و یار تشکیل شده. در زبان مازندرانی ماز به معنی دژ یا زنبور است که در این‌جا منظور همان دژ می‌باشد و مازیار یعنی یاور و همراه دژها.

سلسلهٔ کارنوندیان

ابتدای شاهی این سلسله در طبرستان از زمان خسرو انوشیروان پسر قباد بود که کارن بزرگ پسر سوخرا را از سال ۵۶۵ میلادی و بعد رتبهٔ سپهبدی طبرستان داد و حکومت این ناحیه را به خانواده او مخصوص گردانید.

ویشاپور، «پدر سوخرای بزرگ»، رئیس خاندان کارن، یکی از هفت خاندان بزرگ پارس در عهد ساسانیان بود.

مازیار

از جمله فرزندان کارن دوم، مازیار بود که جانشین او گشت. شهریار پسر شروین، ششمین پادشاه یا سپهبد باوندیان که از سال ۷۹۷ تا ۸۲۵ میلادی بر شرق طبرستان حکومت می‌کرد، به سرزمین مازیار حمله نمود و آن را بتصرف خود درآورد «۸۱۹ میلادی». مازیار بناچار به نزد ونداد اومید پسر عموی پدر خویش رفت، و از او درخواست کمک کرد. شهریار نامه‌ای به ونداد اومید نوشت، و از او خواست که مازیار را دست بسته به نزد وی فرستد. او حکم شهریار را اطاعت کردو مازیار را دستگیر نمود؛ ولی چون به افراد خود اعتماد نداشت، از شهریار خواست که معتمدانی را برای انتقال مازیار بفرستد. زمانی که ایشان در پیگیری این موضوع بودند مازیار حیلت کرد و از بند فرار کرد و سر به بیشه‌ها نهاد تا در فرصت مناسبی خود را به عراق برساند. مازیار پس از مدتی اختفا در جنگل، به نزد عبدالله ابن سعید حرشی رفت و از او کمک خواست. عبدالله که پدر و جد مازیار، کارن دوم و ونداد هرمزد، را می‌شناخت، در حق او نیکی و کرامت فرمود و او را به بغداد برد «۸۱۹ میلادی» (سال۲۰۴ هجری قمری).

مأمون منجمی به نام بزیست که پسر فیروز بود، داشت؛ که خلیفه نام او را به یحیی بن منصور بدل کرده بود. مازیار نزد بزیست رفت و شرح تصرف طبرستان توسط شهریار، از سلسله باوندیان، را برای او شرح داد. بزیست پس از شنیدن مطالب مازیار، به او گفت: اگر من تو را حمایت کنم، حق آن‌شناسی و ضایع نگردانی و منت پذیری؟ مازیار پذیرفت و سوگند یادکرد. روزها گذشت تا فرصتی پیش‌آمد که بزیست به نزد خلیفه برود و او را از طالع مازیار مطّلع سازد، بنابراین بزیست به خلیفه گفت: از مازیار به دولت خلیفه خیری رسد؛ بنابراین مأمون امر کرد تا مازیار را حاضر کنند. مأمون که پدر او کارن را می‌شناخت، فرمان داد تا مسلمانی را برایش شرح دهند تا مسلمان شود. مازیار اسلام را قبول کرد و مأمون او را محمد مولی امیرالمؤمنین نام نهاد و کنیت ابوالحسن.

حکومت

در سال ۲۰۸ «۸۲۳ میلادی» به توصیه بزیست که مدعی بود طالع مازیار برای حکومت طبرستان موافق است، مأمون او را به همراهی موسی بن حفص بن عمر بن اعلاء حاکم ولایت طبرستان و رویان و دماوند کرد به عبارت دیگر، مازیار والی کوهستان و موسی والی دشت طبرستان گردیدند. وقتی این دو به اتفاق هم به طبرستان رسیدند، مردم به زیر پرچم مازیار جمع شدند.

در این هنگام شهریار پسر شروین درگذشته بود و پسر بزرگش شاپور به شاهی نشسته بود ولی بیشتر اتباعش از بابت شرایط نابسامان خود، از او متنفر شده بودند و نزد مأمون شکایت‌ها نوشته بودند؛ بنابراین، مأمون به مازیار فرمان سرکوبی شاپور را داد، مازیار فرمان مأمون را اجابت کرد و وی را اسیر کرد و به زنجیر بست، سپس به موسی خبر داد که ظفر یافتم و پیروز شدم. شاپور وقتی فهمید مازیار او را خواهد کشت پنهانی به موسی قاصدی فرستاد و از او یاری خواست و در عین حال به او وعده پرداخت مال فراوان داد. موسی جواب داد که: اگر تو را آزاد کنم گویی مسلمانی را کشته‌ام. چند روز بعد، مازیار دستور داد تا سر شاپور را قطع کنند و نزد موسی فرستند(۲۱۰هجری قمری) «۸۲۵ میلادی»

پس از کشته شدن شاپور، مازیار حاکم تمام کوهستان طبرستان گردید. چهار سال بعد موسی وفات یافت و پسرش محمد به جای او حاکم دشت طبرستان گشت، ولی مازیار از وی تبعیت نکرد و خود هم به کوه، و هم به دشت طبرستان، تسلط یافت (سال۲۱۴) «۸۲۹ میلادی». پس از این، مازیار، از کارن «برادر شاپور» وسایر مرز بانان آن ناحیه خراج گرفت، این امر موجب شد که آنان کینه مازیار را به دل بگیرند و به مأمون شکایت کنند. بدنبال این وقایع، مأمون مازیار را به بغداد احضار نمود، ولی مازیار جواب نوشت که من در این زمان مشغولم و نمی‌توانم به بغداد بیایم. مأمون بزیست را با خادمی به نزد مازیار فرستاد تا او را با خود به بغداد بیاورند. مازیار مدت‌ها ایشان را به ناز و نعمت و لطف، حرمت می‌داشت. عاقبت عذر و بهانه پیش آورد که من مشغولم، و به جای خود قاضی آمل و قاضی رویان را با ایشان روانه داشت.

وقتی به بغداد رسیدند و به نزد خلیفه شرفیاب شدند خلیفه از آنان حال و طاعت و سیرت مازیار را جویا شد جواب شنید که وی بر جادهٔ تابعیت مستقیم است و رفتارش با خلایق، نیکوست. وقتی از محضر خلیفه بیرون آمدند قاضی رویان به منزل رفت ولی قاضی آمل به محضر خلیفه بازگشت و به او گفت: او خلع طاعت کرده‌است و همان کشتی زرتشتی را بر میان بسته و با حامیان خلافت جور و استخفاف می‌کند و هر گز بار دیگر به میل خود به بغداد نمی‌آید. مأمون که برای عزیمت به روم، خود را آماده کرده بود به قاضی گفت: باید تحمّل کرد تا من از سفر روم بازگردم (سال۲۱۵) «۸۳۰ میلادی» قاضی به آمل بازگشت. در این زمان، حامیان بنی عباس در رویان، با همدیگر موافقت کرده، و همه کارکنان و افراد مازیار در این شهر را کشتند و نزد خلیل بن ونداد سپان که پسر عموی پدر مازیار بود و در کوه‌پایهٔ آمل بزرگی و نفوذ و قدرتی داشت، کسان فرستاده و او را یار خود ساختند. این خبر به ساری، پایتخت کارنوندیان رسید، بنابراین مازیار سپاه خود را آماده کرد و به همراهی برادر خویش، کوهیار به آمل لشکر کشید و آمل را فتح کرد؛ و شروع به ساخت و بازسازی استحکامات نمود.

پس از مرگ مأمون برادر او محمد ملقب به المعتصم باالله به خلافت رسید. عبدالله طاهر والی خراسان که شنید مازیار با حامیان بنی عباس چه معامله می‌کند پیش مازیار پیکی فرستاد و به جهت محمد بن موسی و برادر او شفاعت کرد مازیار سخن او شنید و فرستاده او را با خشونت جواب داد که «از ایشان خراج دو ساله طلب می‌کنم» پیک ناامید بازگشت. عبدالله بن طاهر از حال او به اسحاق بن ابراهیم بن مصعب که به درگاه خلیفه بود نوشت و بنابراین اخبار مازیار به اطلاع معتصم رسید.

قیام مازیار

اینجا رشته بیان مطالب را کمی قطع می‌کنیم تا دلایل و مقدمات وقوع جنگ‌های سال۲۲۴ ه‍. ق-۸۳۸ میلادی، بین مازیار و لشکر بنی عباس را بیان کنیم: همینکه بابک خرمدین در آذربایجان ظهور کرد، مازیار با وی مکاتبه کرد و او را به مبارزه با بنی عباس ترغیب کرد. از طرف دیگر خلیفه به مازیار دستور داده بود که خراج طبرستان رابه دربار عبدالله بن طاهر، سومین امیر طاهریان، ارسال دارد، ولی او گاه در این امر تعلل می‌کرد. همچنین عبدالله بن طاهر، از اینکه مازیار مراتب تابعیت بی چون و چرا از خلیفه را رعایت نمی‌کرد، شاکی بود و مازیار نیز از وابستگی بیش از حد عبدالله به بنی عباس ناراضی بود و دل خوشی از او نداشت.

مرگ

مازیار که از فعالیت حامیان سلطه بنی عباس بر طبرستان ناراضی بود، در سال ۸۳۳ میلادی، سرخاستان- رهبر سرخ علمان - را مأمور کرد تا درساری به دستگیری این افراد، که در واقع همان باوندیان بودند، اقدام نماید. سرخاستان این مأموریت را به‌خوبی انجام داد و بنابراین مازیار در طی نامه‌ای به زبان دری، از موفقیت‌های او قدردانی کرد. در اوایل سال ۸۳۸ پس از کشته شدن بابک خرمدین، متحد مازیار، توسط معتصم خلیفه عباسی، مازیار از سرخاستان خواست که به سرزمین باوندیان یعنی همان حامیان سلطه عباسیان حمله کند، و حامیان بنی عباس، خواه ایرانی و خواه عرب، را دستگیر کند، جون مازیار می‌دانست که خلیفه، بعد از شکست بابک، به سراغ او خواهد آمد. سرخاستان، این فرمان جدید را نیز به‌خوبی اجرا کرد، و بنابراین به عنوان پاداش، فرمانروائی شهر تمیشه، واقع در چهل و شش کیلومتری شرق بهشهر را از مازیار دریافت نمود. کوهیار نیز به فرمانروائی کوهستان دست یافت. سرخاستان دیوار دفاعی شهر را که از بیرون شهر تمیشه تا دریا کشیده بود و تا پنج کیلومتر در دریا امتداد داشت را تعمیر کرد و چندین برج دیدبانی را برای آن تعبیه نمود و سپس سپاه خود را در آن نقطه متمرکز کرد.

معتصم، خلیفه عباسی، به حسن بن مصعب نامه‌ای نوشت و وی را به کارزار با مازیار امر کرد. حسن، به فرمان معتصم عمل کرد و لشکر خود رادر پشت دیوارها و خندقهای شهر تمیشه مستقر نمود، و بعد از چند روز انتظار، بالاخره با تطمیع دیدبانان دیوار دفاعی شهر، توانست به داخل شهر نفوذ، و مدافعین شهر را دستگیر کند.

خبر وارد شدن مازیار به هرمزد آباد، که به توصیه کوهیار انجام شده بود، به گوش حسن بن معصب رسید و بنابراین او حسن بن حسین را به‌منظور دستگیری مازیار، به این شهر اعزام نمود. حسن بن حسین به همراه سپاه خود از لشکر حسن بن معصب جدا شد و خود را به هرمزد آباد رساند و مازیار را دستگیر، و به بغداد منتقل نمود. در بغداد به دستور معتصم، خلیفه عباسی، بر بدن مازیار چهار صد و پنجاه تازیانه زدند و بدین صورت او را به قتل رساندند. گفته شده‌است که مازیار، بمحض پایان یافتن تازیانه‌ها آب نوشید و بلافاصله جان سپرد. جسد او را در کنیسه بابک برداری که جنب چوبهٔ دار بابک و جثهٔ یاطس رومی بود، به دار آویختند.

جستارهای وابسته

  • شورش طبرستان
  • علویان طبرستان

پانویس

منابع

  • هدایت، صادق، مازیار، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۱۲. (به خاطر قدمت مشکل حق تکثیر ندارد)
  • Encyclopedia Iranica
  • Encyclopedia of Islam

  • 85
  • 4.5

یادداشت های کاربران

: / :
لیست موسیقی
پاک کردن

هنوز از صدایی خوشتون نیومده